نویددهنده. مژده دهنده. (ناظم الاطباء). مژده ور. (یادداشت مؤلف) : نکتۀ روح فزا از دهن دوست بگو نامۀ خوش خبر از عالم اسرار بیار. حافظ. آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم. حافظ. مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد. حافظ. - خوش خبر باش، به قاصد نورسیده و تفألاً به کلاغ و جغد گویند چون بانگ کند. چون کلاغ یا جغدی بر بالای خانه ای نشیند و آواز دهد زنان برای رفع نحوست آن گویند: خوش خبر باش. - خوش خبر دادن، نوید نیکی دادن. مژده ای دادن. (یادداشت مؤلف)
نویددهنده. مژده دهنده. (ناظم الاطباء). مژده ور. (یادداشت مؤلف) : نکتۀ روح فزا از دهن دوست بگو نامۀ خوش خبر از عالم اسرار بیار. حافظ. آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم. حافظ. مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد. حافظ. - خوش خبر باش، به قاصد نورسیده و تفألاً به کلاغ و جغد گویند چون بانگ کند. چون کلاغ یا جغدی بر بالای خانه ای نشیند و آواز دهد زنان برای رفع نحوست آن گویند: خوش خبر باش. - خوش خبر دادن، نوید نیکی دادن. مژده ای دادن. (یادداشت مؤلف)